یاد تو کنم دلم تپیدن گیرد
خونابه ز دیدهام چکیدن گیرد
هرجا خبر دوست رسیدن گیرد
بیچاره دلم ز خود رمیدن گیرد
پاییز که می رسد
برگ ها
از شانه های درختان می ریزند
تنهایی ها
از شاخه های آدم ها جوانه می زنند
پاییز خزان برگ هاست
پاییز بهار تنهایی هاست
از پاییز گله نکن...
برگ های درخت خود بی وفایند...
چه حالی دارد درخت زمانی که برگ ها از او دل کنده و دل به پاییز می دهند...
پاییز گذارست..
می گذرد..
شاخه های درخت هم باز جوانه میزند
چه زود می روند و چه زود جایشان پر می شود...
عجیب است که هنوز گرفتار باشی
براى همه پاییز با مهر شروع میشه
اما پاییز زندگى من جایى شروع می شه که مهر تو تموم بشه . . .
دل انگیزه پاییزمن با تو ولی غم انگیزخواهد شد
وقتی تو باشی وُ من برگها را با خیالَت تنها قدم بزنم
شعر عاشقانه پاییز فروغ فرخ زاد
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودم
برگهای آرزوهایم , یکایک زرد می شد
آفتاب دیدگانم سرد می شد
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد
وه … چه زیبا بود, اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور ورنگ آمیز بودم,
شاعری در چشم من میخواند …شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله می زد
در شرار آتش دردی نهانی
نغمه ی من …
همچو آواری نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دلهای خسته
پیش رویم :
چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر :
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام :
منزلگه اندوه و درد وبد گمانی.
کاش چون پاییز بودم
پاییز نفس نفس میزند...
پشت پنجره ایستاده ام..
و بی خیال چای می نوشم. ..
پاییز هق هق میکند ..
چشم میبندم و فال حافظ میگیرم...
پاییز نارنجی تر از همیشه .
.نگاهش رنگ التماس میدهد.
.برای یک دقیقه بیشتر ماندن دست به دامان یلدا شده
و من به زمستان فکر میکنم و لذت برف هایش ...
پاییز دارد تمام میشود و من بی رحم شده ام
سرد..بی تفاوت. .شبیه تو. .شبیه زمستان
باز امشب غزلی کنج دلم زندانی است
آسمان شب بی حوصله ام طوفانی است
هیچ کسی تلخی لبخند مرا درک نکرد
های های دل دیوانه ی من پنهانی است
به عاشقان و معشوقه های شهر بگویید...
دلبری برای یکدیگر را...
بگذارند به وقت تنهاییشان!
خیابان،مترو و تاکسی جای دست کشیدن روی ابرو...
سر روی شانه گذاشتن. و لمس شال و گیسو نیست...
شاید یک نفر چشمانش را بست...
شاید یک نفر خاطرش پر کشید...
شاید یک نفر دلش رفت...
شاید یک نفر دلش تنگ شد
گاهی باید از همه چیز دل کند و رفت !
باید پلهای پشت سر را خراب و کرد
و هیچ راه برگشتی هم باقی نگذاشت !
حتی اگر دوستش داشته باشی
مهربان ترین دوست من آینه ست
وقتی من گریه میکنم او نمی خندد
تو مرا یاد کنی یا نکنی
باورت گر بشود ، گر نشود
حرفی نیست
اما "نفسم می گیرد
در هوایی که نفس های تو نیست
سهراب سپهری
برف و بارون که بیاد
این زمستون که بیاد
میدونی تنهایی هام چند ساله میشه؟
دنیای من به دو بخش تقسیم می شود
روزهایی که نبودی
روزهایی که نخواهی بود
ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺣﺎﻟﻮ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻫﯿﭽﯿﻮ ﻧﺪﺍﺭﯼ
ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺗﯽ
ﺩﺍﻏﻮﻧﯽ
ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﯼ
ﺳﺨﺘﯽ ﻣﯿﮑﺸﯽ
ﺍﻣﺎ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﮐﻢ ﺑﯿﺎﺭﯼ
ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﻭﺯﺍﺭ ﺍﺭﺯﺵ ﻏﻢ ﺧﻮﺭﺩﻧﻮ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﺍﯾﻨﻮ ﺑﺪﻭﻥ ، ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺰ میگذﺭﺩ....
زنها یا عاشقى نمى کنند یا اگر مرد ایده آلشان پیدا شد
حرف دوست داشتن و خواستن و ماندن که به میان آمد
با تمام وجودشان دل مى دهند شک نکن نقص در کارشان نیست
مواظب عشق زندگیت باش واى به روزى که بفهمد
آدمِ زندگیش سرش به کار خودش نیست
مى نشیند
آنقدر فکر مى کند غصه مى خورد گریه مى کند
همین که دردهایش را آب کرد و دور ریخت
لم مى دهد پشت یک حال خوب
و تو تازه به خودت مى آیى
که تا عمر دارى
پشت درهاى بسته
حسرت نداشتنش را مى کشى
آهستــه اسمَــم را صـــدا بـزَن
آرام... آرامتـــر !
قــــرار شـد صــــدایَت مــال ِ مـن بـاشـــد ...
فقــط مـن ...
مثـل ارث پــدری !
حَقّـم را بـا کسی شـریک نمی شَـوَم
حَتّـی بقـدر یـک لحظـه شنیدن ...
تو فقط مال منی
به یادت یک درخت کاشتم همون جا که تو رو دیدم
از اون شب هر شبو تنها میرم پیشش آبش میدم
من اونو با دلم کاشتم با عشقی که بهت دارم
به یادت هر شب اونجام و یه شب تنهاش نمیذارم
بهش احساسمو میگم٬ باهاش از تو میگم
هردم اون از بس اشکامو خورده
داره قد میکشه کم کم ...
دیدی چه سخت شد٬ دنیا بدون تو
دیدی که صبح نشد٬ شبها بدون تو
این نبض زندگی بی تو نمی زند تشبیه مرگ می شود٬
دنیا بدون تو دیروز سخت گذشت و امروز نیز٬
فردا نیایی تمام می شوم اینجابدون تو !!
گفتمش در دل و جانی تو بگو من چکنم
گفت نبض ضربانی تو بگو من چکنم؟
گفتمش تشنه ی عشق تو شدم
رحمی کن گفت عشقی ؛ هیجانی تو بگو من چکنم؟
ببار ای باران ، ببار که غم از دلم رفتنی نیست
اشکهای روی گونه ام دیدنی نیست
ببار ای باران که این تنهایی تمام شدنی نیست
آن لحظه های زیبا تکرار شدنی نیست
ببار ای باران که شعر تلخ جدایی خواندنی نیست
غم تلخی که در سینه دارم فراموش شدنی نیست
وقتى پاى تو در میان باشد
دنبال هیچ آرزوى تازه اى نیستم
تو تنها اتفاق زندگى منى که براى دوست داشتنت محتاجم
که عاشقانه لحظه به لحظه عاشقترت باشم
امیر وجود
دنبال کسی باش که دنبال تو باشد
اینگونه اگر نیست
به دنبال خودت باش
پرواز قشنگ است ولی بی غم و منت
منت نکش از غیر
پر و بال خودت باش
سالها گذشت
و هی گفتیم فردا روز دیگریست
روزها یمان گذشت
و هیچ کس،
هیچ کس را نفهمید
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک میشد و برمی گشت !
پرسیدند : چه می کنی ؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم …
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد !
گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم اما آن هنگامی که خداوند از من می پرسد : “زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟” پاسخ میدهم : هر آنچه از من برمی آمد...
بلاتکلیف مانده ام میان آدم ها آدمند یا بازیگر
و من لا بلا ى این همه دوست و آشنا دچار غربتم
به چه عاشقی کنم که عشق اندوه رنجواره من است
من تلخ تر از عشق به آدمی چیزی نچشیده ام
باور کن خودت هم باورت نمى شود
گاهى این آدمها
چنان حال خوبت را خراب مى کنند
که هیچ وقت یادت نمى رود
عکس و نوشته های عاشقانه سری 1
کافیست
چند قدم با این آدمها قدم بزنى
تازه مى فهمى این آدمها
فقط از دور نزدیکند
شعر عاشقانه کوتاه سری 1
این زمان چه بود
که هر چه گذشت
هى بزرگتر شدیم و تنهاتر
روزى جایى زمانى عاشق اگر شدى
فقط خوب باش
خوب بودن قشنگترین حس دنیاست
فقط درد دارد
شعر عاشقانه زیبا سری 1 | عکس عاشقانه
. . کوه بودی برایم رفتی
و من موهایم را که قالیِ دستبافِ تو بود
به دستِ باد دادم باد،
گُلِ موهایم را برد، شدم
قالیِ بی طرح و نقش...